درگوشی

خیلی جاها باید سکوت کرد.باید نشکست.باید نگاه کرد و پوزخندی زد به اندازه ی حماقتت.حماقتی که هیچکی نمیفهمه جز خودت! بقیه لبخند میزنن،تایید میکنن،گاهی هم تعریف میکنن،و تو همیشه مجبوری بگی که خوشحالی هستی-خدا،خدا،خدا شکر،شکر که من هستم، وجود دارم،زنده ام هرچند زندگی کردن را بلد نباشم!-این یعنی بلدی،یعنی کفر نمیگی،یعنی بلد نیستی کافر باشی.یعنی ادمی . از رو نقاب صورتتون متنفرم،هر چند خیلی وقته،این نقاب رو صورت خودمم سنگینی میکنه! 

من انسان رو باور ندارم و انسان و انسانیت رو.همین.