انگار همیشه اینجا یک چیزی کم است...
خسته از.............
از سیگار کشیدن های استاد محبوبم...از نگاه های سمج پسر ترم بالایی مان....از محیط خوابگاه با ان غم همیشگی..از الکی خوش بودنم...قاه قاه خندیدن هایم..از ورجه وورجه های بیخود...مسخره کردن هایمان. از دلقک بازی هایمان...از درخت بید تو حیاط که هر روز شکسته تر میشود و من بیشتر دلم برایش میسوزد...از هم اتاقی هایم ..از بی توجهی هایشان...از زورگویی های همه ی ادم های قلدر...از مترو و صندلی های زرد و سبزش. از مبدا و مقصد هایم...از سلف و غذا های کافوری اش..از سایت و اون همه ادم ...از کتاب فروغم ..از جلد ابی اش و عکس فروغ...از تختم که صدای قرچ قرچش رو اعصاب ادم راه میرود..از اتاق های 5 نفره ..از خاله بازی های شبانه مان..از چایی و قند دزدیدن هایمان... از یواشکی نگاه کردن هایمان...از همه رمان ها و داستان های به قول استاد ابگوشتی مان..از احساس دانای کل بودن همکلاسی هایم...از اهنگ های قمیشی ...از عشقولانه بازی های پسر همکلاسی با دختر همکلاسی مان...از اینکه گاهی وقت ها جدی گرفته نمی شوم...از اینکه بعضی روز ها کسی به یادم نیس .از دوستان دبیرستانی ام که خوشند و فراموشم کردند....از جمع های صمیمی ... از کار های احمقانه ام...از بلوتوث بازی ها.از همه اهنگ های رپ حتی یاس!!از.جیغ کشیدن هایمان ودوستم که هرشب از 12 شب احساس خوش صدایی میکند..از اینکه انگار شهرستانی بودن فحش به حساب می اید...از مزاحم های پی در پی...از زرنگی بعضی ادم ها...از خالی بندی های دختر چاق... از بی مزگی پسر لاغر..از کلاس گذاشتن ها..از افه گذاشتن بعضی هاا ...از لهجه های مختلف...از پول مفت دادن!! از نگفتنی ها و گقتنی هایم...از داستان نوشتن هایم ..از بی نوبتی .از وبلاگ خواندن هایم..کامنت گذاشتن هایم...از این همه چیز های روتین ...
از روز های تکراری و یکنواخت..
.ولی نوشتم تا یادم بمونه وقتی دلم تنگ شد برای همه ی این روز های پی در پی..
+ارامش روحی میخوام..
آذر 87
بدرود....
سلام
جات تو جمع ما خیلی خالیه.
دوست داشتی بیا خوشحالمون میکنی.
سلام دوست عزیز
من همون نویسنده وب لارسم
اول که مطمئن باش اون دیده که تو اومدی و کامنت گذاشتی و دوم اینکه آپ کردم منتظرم که بیاین.......
من واگویه میکنم همه میان پاچه ام رو میگیرن، بذار ببینیم عکس العمل به واگویه های تو چیه! میدونی...هیچی...بعدن شاید گفتم...
سلامم سلی:
خوبی؟؟؟
چته دختر؟؟!!!
زیاد سخت نگیر...عزیز دلم!!!
میدونم خسته شدی به خدا گاهی ماها خودمون هم خسته میشیم...
خود من گاهی مثل تو هستم ولی چند روز که دوستامو نمی بینیم و خالی بندی هاشونو چرت و پرت گفتناشون..خندیدن های بی موقع و خیلی از چیزای دیگه که برای همه ی ما اتفاق می افته خسته میشم ولی بعئ از یک مدت که تو لاک خودم فرو میرم میبینم که ارزش نداره ..چون گذریه....
مثل بقیه باش...
مخصوصا تو تهران...
ما تهرانی ها خیلی بد تر از شهرستانی ها شدیم و ....
سخت نگیر..افسرده میشی ها....
بدی شهر های صنعتی همینه دیگه...
حود به خود محیط روت اثر میزاره باید قوی تر این حرفا باشی ..به اهدافت فکر کن و سرتو به کار خودت گرم کن..سعی کن از این دوران لذت ببری نه این که بی جهت خودت رو به خاطر خیلی از مسائل بی ارزش خسته کنی.....
مواظب خودت باش عزیز دلم...
کاری هم داشتی در خدمتم.....
به هیچ کس هم در تهارن اطمینان نکن....هیچ کس...
بووووووس
فعلا....
سلام سلی جون..
همین ها یعنی زندگی..این سختی ها و سادگی ها..این خنده ها و گریه ها همه مخلوط می شن و همون زندگیو می سازن..چیزی مثه همون رمان های آبگوشتی..دلخوشی ما همیناست..شاید روزهایی که بعدا حسرتشو می خوریم..
آخ منم انقد دلم از این چیزا پر و حتی خالیه..اما انقد زمان گذشته که نمی دونم چطور جموجورشون کنم تا لااقل از دلتنگی در بیام....
...
سلام سلی جون
حالت چه طوره من که خوبم حسابی (خالی بستم)
ولی تو ظاهرا خیلی داغونی
بابا بی خیال
شما آبروی هر چی خستگی رو بردید
اصلا ولش : حرف امروزم
با خدا باش پادشاهی کن بی خدایی هر چه خواهی کن
گوش بده به من
برو بشین یه گوشه وبه همه این غم وغصه ها حسابی بخند
ما هستیم هر وقت دلت گرفت بیا
دوستدار تو پسرک مغرور
امیر
اینکه دیگر در اتاق عروسکهایم
پشت دریچهء تنهاییم
زیر بالشهای خیس از گریه ام
هوای تازه ندارم
کافی نیست ؟
منتظری چه اتفاقی بیفتد ؟
اینکه از چشمهای شب زده ام بجای باران برف ببارد ؟
اینکه ستاره ها در آسمان برای نیاز نیمه شبم
راه باز کنند ؟
اینکه تمام پروانه ها و پرستوهای سرگردان
بعد دعاهایم آمین بگویند ؟
نه عزیز دلم !
هیچ اتفاق مهمی نمی افتد !
جز پژمردن چشمهای سرخ و سیاه من
جز به خاک افتادن ساقه های احساس ِ بچه گانه ام
جز ترک خوردن شیشهء اعتماد عجیبم
جز به خواب رفتن هوس یک قدم زدن
زیر آفتاب بعد از ظهر
پشت بلندترین ردیف شمشادهای خیابان
اینکه دلم برایت تنگ شده کافی نیست ؟
سلام خوبی؟ آخر رمز کارتو نگفتی کلک؟؟!
این روز ها بد جور کلافه شدم..مثل اون شکل یاهو که داره موهاشو میکنه.!!
از همه چی بدم میاد...راستی اگر کمتر با لا پایین بپری و سایزه نیش تا بنا گوش رو کاهش بدی خود به خود چه استاد ها چه بچه ها جدیت میگین..
ولی به شدتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت با فجاهت غذای کافوری پاییه هستم!اگه تونستی از این داستان های قدیمی من (ماله خیلی قدیم)بخون ببنیم چی میگی
یادم رفت بگم اگه قابل میدونی تبادل لینک؟؟
مولانا میگه:


خشمهای خلق بهر آشتیست
"دام راحت دایما بیراحتیست"
هر زدن بهر نوازش را بود
هر گله از شکر آگه میکند
شاید بهتر باشه که تمرین کنیم و یاد بگیریم که آرامشو در بی آرامشی به دست بیاریم، چیزی به اسم راحتی به این سادگیا و مفت و مجانی به دست نمیاد...و یا شاید یه جورایی یاد بگیریم که بعضی از تکرارها و یا بعضی از ناخوشنودی های زندگی بخشی از زندگی هست که زیر بنا و فوندانسیون آرامش روحی میشه و ...و ....
... ولش کن بابا شبیه نصیحت پصیحت این آدمای پیر پاتال و ادعای عقل کلی شد!!!(( یکی باید پیدا شه و منو نصیحت کنه))
ولی انصافن تکراری شدن بد چیزیه، دهن آدمو آسفالت میکنه
به نظر تو اگه بگردیم علاجش پیدا نمیشه؟!!
من که میگم فقط مرگ چاره نداره...بگرد...پیدا کردی راهشو ...به مام یاد بده ...ثواب داره به خدا...یک در دنیا ...صد در آخرت
...بگذریم
* * * *
متن زیبایی بود
کارهای تکراری را با یک متن غیر تکراری به تصویر کشیدی
...آآمااا
با، بدرود گفتن همیشگی هیچ رقمه حال نمیکنمااا
.
.
.
علی...علی
سلام سلی جون...چرا انقدر بی تابی؟زندگی رو سخت نگیر ... به فکر شادیها باش عزیزم امیدوارم هیچوقت دلتنگ نبینمت اگه احساس کردی کسی به فکرت نیست به یاد من بیفت چون من هرگز فراموشت نمیکنم عزیزم نبینم ناراحت باشیا...
سلام عزیزم
خوبی؟؟؟؟
بی خیال همه چی شو .
می دونم خیلی سخت میگذره ولی تو اینقد خیال بافی نکن.
دلمون واست تنگ شده.
امیر سام می رسونه.
آدم بعضی وقت ها از خیلی چیزها که دوسش داره خسته میشه. یه چیز عادیه. زیاد خودتو ناراحت نکن. درست میشه.
هر جا هستی سعی کن بهت خوش بگذره. زندگی ارزششو نداره که بخوای به خودت سخت بگیری. این تفکر منه. خوب یا بد.
من تا چند روز دیگه آپ می کنم . حتما بهم سر بزن . منتظرتم.
از دانشگاه خسته اى؟
مگه چن ترمه که رفتى؟
سلى؟
همین جا هم مىتونى آرامشو پیدا کنى..
.!.
ااااااا
تهران قبول شدى؟
کدوم یونى؟
هى ى ى ى سلى!
سلام سلی جان
خوبی خانمی
نوشته هات رو بعد برگشتنت دوس دارم...خیلی عوض شدن...این پستت من ویاد خودم انداخت
سلی جان اندیشه رو دوباره راه انداختم...دلم براش یه ذره بود...اما دارم ت وسکوت راش میندازم...خانمی..یه سر بزن ادرسش یکم تغییر کرده....خیلی خوشحالم میکنی
...
اول پوزش به این خاطر که من این یادداشت رو جا گذاشتم!
می یام..
~~~~~~~
حکومت ز جشن کهن ذله است
کهن جشن امشب شب چله است
خجسته نگه دار جشن کهن
به اندیشه کردار و شیرین سخن
به دشمن نشان ده که ما زنده ایم
چو فرزند ایران پاینده ایم...
خجسته باد این شب اهورایی.. . .
جاوید ایران.
سلام
شادی تان به بلندای شب یلدا باشد و چراغ عمرتان به سپیدی صبحش روشن و
فروزان
سپاس از آمدنتون.
آره یه کانون نشر داستانه و گاهی هم دل نوشته های خودم
عزیز
باز هم بیا پیش من
سلام عزیز دلم.
این روزها و این احساس ها برای همه پیش میاد گلم.
نبینم غمت رو...
یلدای قشنگت نورانی و پر رنگ :-*
ای باباااااا این روزا من هرجا میرم پر از نک و نال و غصه و دلتنگیه که! سلام خانوم خانوما،
یه وقتایی یه چیزایی رو نباید جدی گرفت،البته سخته ولی ممکنه، خود من که بیشتر وقتا نمی تونم!!!
در فرصت های آتی بیشتر میام پیشت، پیش ما بیا
سلاااام...خوووبیییی؟
بابا من که همش میام :D
ان نوشتت خیلی قشنگ بووودااا
اون شعر که تو وبلاگم بوود فکر کنم مسیر زندگیمو عوض کرد
فعلا...
چقدر فرق کرده اون دختر شیطون و بازیگوش ما
داری دنیایی رو تجربه میکنی که همه دارن خیلی خوب نقش بازی میکنن. زندگی همینه عزیزم
این دیدن ها و شنیدن ها با اینکه کلافه میکنه . اذیت میشی
ولی یادت میاره چه روزایی داشتی و قدرشونو ندونستی
عزیز دلم میگذره .
مواظب خودت باش
می بوسمت . فعلا
انقلاب کردیم تا شاه و شاهزاده نداشته باشیم... آقا و آقازاده داریم! انقلاب کردیم تا سیاستمان دینی شود... دینمان سیاسی شد! انقلاب کردیم تا اقتصادمان انسانی شود... انسانیتمان اقتصادی شد! انقلاب کردیم تا خیابان هایمان شریف شوند... شرافتمان خیابانی شد! انقلاب کردیم تا رنگ آزادی را ببینیم... اسارت رنگ شده را دیدیم! انقلاب کردیم تا دردهایمان درمان شود... درد بی درمان گرفتیم
...
بار دیگر پوزش به خاطر تاخیر.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
یاد یه شعری از الف.بامداد افتادم الان حضور ذهن ندارم حوصله رفتن به گنجه هم ندارم که پیداش کنم تو مجمعه باغ آیینه.
می گفت.. خسته از سقاخانه ها و بی دلی و بادلی بازی ها و..
یادم نی بقیش!
یاد اون افتادم وقتی این رو خوندم!
ببین یه شینهاد بهت می کنم!
همیشه سعی کن به معنای واقعی ح م ی د ه باشی!؟
این رو باش..
یه چیز دیگه نشو!
دارم کم و کم کم نگران تو هم میشم!
بی تربیت برو گم شو!
لوث (س).. نونر.. الدنگ.. !!
(با خودم بودم خانم)
جاوید ایران.
سلام
واسه ناراحت شدن و غصه خوردن و خسته شدن دلیل زیاده ولی واسه خوب بودن باید زور بزنی! زورتو بزن خانمی....
در پناه هو
چقدر خسته
گاهی من هم خسته می شوم
اما از نفس کشیدن
سلام دوست عزیز ممنونم که به انجمن داستانی چوک سر زدید. باز هم به روزیم منتظر شما هستیم.
سلام سلی جان خوبی چه خبر از درسا
اره دیگه دلتنگی دیگه خیلی وقتا دوستاتو ندیدی حالا خوبه به ارزوت رسیدی شدی دانشجو
الانم که امتحانای ترم نزدیکه
برام دعا کن
امل نمیای دیگه
اومدی یه سر بزن
سلام سلی
ممنون از کانت..
پیچ ۳۶۰تت درست نشد..انگار ناقصه و اشکال فنی داره..تنظیمات همه درسته..حالا مشکل چیه نمی دونم..شاید موقع ثبت آی دی یاهو کشوری رو زدی که شامل این امکانات نمی شه یا شایدم زیر ۱۸ سال زدی..شایدم ریپورت شدی..نمی دونم..هر چی هس یه مشکلی هست که من نمی دونم..
خب بازم مرسی و بابای
خردمند کسی است که وقتی مجبور ش
ود بتواند موقعیتش را ترک کتد
بدو بیا من آپم[نیشخند]
سلام
در میان همه آدمها احساس کردم به یک دوست نیاز دارم تا به او بگویم:((من تنهایم))
برای تنهایی ام دلیل دارم! چند روزی است که می خواهم خودم را روی کاغذ بنویسم اما سرجمع واژه های توی ذهنم 20کلمه هم نمی شود.
گاهی هم مثل پنج شنبه قبل آنقدر ذهنم شلوغ می شود که می نشینم و یک داستان کوتاه می نویسم و با گستاخی تمام کسانی را می نویسم-به وجود می آورم- و بعد جانشان را می گیرم.
نمی دانم هرچه هست ادبیات برای من حرام است چون مستم می کند و از این تنهایی نجاتم می دهم.
من پرنده ای هستم که 2 بال دارد یک بالش خودش است-یا داستانی که می نویسد- اما بال دیگرش شمایید که می آیید و نظر می دهید.
مولانا می فرماید :((تا دو پرباشی که مرغ یک پره عاجز آید از پریدن یک سره))
پس با دسته گلی از گل لاله در دستم منتظرم تا بیایید و نظراتتان را درباره داستان "تو قاتل من" بنویسید.
یادتان باشد بوی گل ها را در وبلاگم حس کنید و با جسارت بنویسید باشد که نظرات ارزشمندتان من را به سمت هدفم "جاودانگی"پیش ببرد.
بدانید بزرگترین آرزوی من جاودانه شدن در ذهن دختربچه 6ساله ای است که در سلول های خاکستری مغزم زندگی می کند.
منتظرتان هستم
از اینجا رد میشدم(نقطه)
من لینکیدمت یو هم منو بلینک بوسسسسسسسسسس
سلام سلی جون
رفتی که بری خانومی؟؟ من تازه پیدات کردم،اومدی بلاگم آدرس نذاشته بودی کلی تو بلاگ بروبچ گشتم تا پیدات کردم
آره گلم منم جوانانی...بودم،دیگه نیستم
دوست دارم بیای پیشم گلم...
سخت نگیر دختر منم این روزارو داشتم تو قزمین متنفرم که برکردم به عقب ولی دوسشوونم دارم میگذره میشه خاطره
سلامممممممممممممممم
خوبی سلی ؟
انگاری تنهایی و غربت حسابی کلافت کرده
سخته میدونم میبینم بچه هایی که از شهرای دیگه میان چقدر دلتنگی میکنن و تو خوابگاه چقدر مشکل دارن
ولی چاره چیه . اینم یه دوره که خدا رو شکر مقطعی هست و میگذره . مواظب خودت باش
میبوسمت هزارتااااااااااااا
سلام
همه دارن از فجایع غزه حرف میزنن
و
حواسمون نیست که تو مملکت خودمون چندین بیگناه سلاخی شدن.
برادرای من و تو که سرباز این کشور بودن تو سیستان قصابی شده ن. اما شبکه های خبری ایران صداشون در نیومده.
پیش خدا مسوولیم اگه با سکوتمون ستم رو تایید کنیم!!!!
آیا فریاد امام حسین (ع) جز همین فریاد آزادگی بود؟؟؟
وظیفه خودم دونستم و فریاد این ستمدیدگی رو تو وبلاگم گذاشتم :
خون غزه ای ها رنگین تر از خون ایرانی هاست؟
سلام حال شما خوب هستین من یک قلب شکسته هستم شاید هم یک قطره اشک به هر حال مهم نیست که صفت من در قاموس واژه ها چیه مهم اینه که یک انسان هستم در زیر این ابی اسمانی...
وبلاگ شما رو بر حسب اتفاق دیدم وبلاگ زیبایی دارید و در عین سادگی پر محتوا خوشحال میشم قدم بر این قلب شکسته بگذارید و خطی به یادگار در دفتر این دل به جا...
اسمم اندروناک من مسیحی هستم خوشحال میشم خودتونو معرفی کنید البته اگه دوست دارید...
شاد و خوشبخت باشید در پناه خداوند رستگار..آمین
سلام
وبلاگ قشنگی داری :)
خوشحال میشم به منم سر بزنی
بای
سلام
چقدر این پستت بوی ناامیدی میده
پست های قبلیت خیلی با انرژی تر بودی!!
من دانشجوی دانشگاه تفرشم
هر چی گشتم چیزی در مورد رشتت و دانشگاهت پیدا نکردم
سلام سل سلکم!
خوبی؟
دلم برات تنگ شده بود!
درکت میکنم!
منم آرامش روحی می خوام، اگه پیداش کردی آدرسشو بهم بده.
چه قدر زود گذشت:
انگار همین یک ساعت پیش بود که 2 ماه به کنکورتون مونده بود!
کاش غصه ها هم به همین زودی بگذره!
قربانت
بای تا های
awoooooooooooooo
solkhan
kheili namardi chera rajebe man hichi nanveshti:D
yani man routin nistam:D:D:D
>:D>
azizam ina be khatere ine ke dige be dokhtar ammat sar nemizani
fahmidi
سلااااااااااااام سلی خوشگلم عشق منی فدات شم ....
نبینم ناراحت باشی عزیزم ....
میخوای بیام پیشت باهم بریم بیرون ؟؟؟؟
به طنازم میگم سه تایی بریم بگردیم ....
به ناامیدی فکر نکن عزیزم ... دنیا همه جور آدمی داره هم خوب هم بد تو به خوبی هاش نگا کن و لذت ببر ...
چرا باید همیشه بدیهارو ببینیم ولی خوبی هاشونه ؟؟؟؟
خیلی دوست دارم اینو از صمیم قلبم میگم عروسک خوشگل ....
فدای دلت بشم گلم .....
سلام عزیزم
آره عزیزم این چیرا واسه همه پیش میاد. تکرار. تکرار.
خوبه که مینویسی بعدها همه اینا واست خاطره میشه و شایدم بهشون بخندی.
همونطور که من نوشتم و بعد خندیدم.
دوران دوری سخته خیلی سخت ولی این زندگیه که تکرار میشه و بازم تکرار میشه فقط و فقط بعدش خاطراتش میمونه
سعی که همیشه شاد باشی.
در لحظه زندگی کنی و از اون لحظه های شادت حد اکثر انرژی رو بگیری.
شاد باشی عزیزم .خیلی دوست دارم.