زندگی عادی تر از همیشه میگذرد و من آرام تر از همیشه چون عروسکی خموش در کنج تاریک خانه ی دلم که دنیایم را هر گز با تو پیوند نخواهد زد نشسته ام !
بی فروغی چشمانم نشان از هزار حرف ناگفته دارد .
می ترسم بر زبان بیاورمشان و نهان شود آنچه که هستم ٬
جسمم طلب میکند روح خسته ام را !
تا شاید هیاهوی این همه گرگ صفت پایانی یابد و من این بار عاشقانه تر از همیشه بوسه ایی بزنم بر بیکرانیت و بزرگی و بخششت را در بغل بگیرم ای یکتای زیبای من !
+چقدر احمق و خرم که بعضی وقت ها در بودنت شک میکنم !